عکس های آتلیه محمد معین
عزیزم بالاخره عکسات آماده شدن ...
محمد معین و عرشیا
عزیزم دیروز رفته بودیم خونه مامان بزرگ(مامان مامانی) عرشیا هم اونجا بود, گفتم چندتا عکس خوشگل از پسرم و پسر داییش بگیرم و تو وبلاگمون بذارم, آخه تو عرشیا رو خیلی دوست داری, تنها همبازیته تو فامیل الان عرشیا جون هفت سالش تموم شده و وارد هشت سالگی شده و قراره امسال بره کلاس دوم بقیه عکساتون رو هم میذارم ادامه مطلب ...
یک روز جمعه خوب
محمد معین جونم دیروز خیلی بهمون خوش گذشت, موقع ظهر رفتیم پیش مامان بزرگ و بابا بزرگ(مامان و بابای بابا جون) که رفته بودند سه راه سرعین, نهار رو پیش اونها خوردیم,کلی هم بازی کردی , بعد از ظهر هم رفتیم آستارا البته با دایی جواد و زندایی, عمه مامانی هم که با دختر و دامادش از تهران اومدن و همینطور زندایی نسیم و خاله مریم هم باهامون اومدن , خلاصه اینکه حسابی خوش گذشت,کلی هم عکس گرفتیم که برات میذارم این عکسهارو قبل از ظهر گرفتیم عکس های بعد ازظهر رو هم میذارم ادامه مطلب این عکسها رو...
دوباره هوا سرد شد...
محمد معین جونم با اینکه هنوز نه روز از شروع مهر گذشته اما امروز هوا آنقدر سرد شده بود که موقع بیرون رفتن لباس گرم پوشیدی, حسابی کیف می کردی که بعد از مدتها دوباره لباس گرم پوشیده بودی, آخه علاقه خاصی به کاپشن و سویشرت و پالتو و کلا لباس گرم داری, منم ازت چندتا عکس گرفتم که برات میذارم, راستی دیروز هم رفتیم آتلیه و ازت عکس گرفتیم حالا هر وقت عکسات آماده شد تو یه پست جدید همشو برات میذارم بقیه عکسها در ادامه مطلب ...
این روزهای محمد معین
پسر گلم این روزها خییییییییییییییییییییییییییییییییییلی شیرین حرف میزنی , با کنجکاوی در مورد همه چیز سوال میکنی, اینقدر هم نظرات جالب و قشنگ میدی که من و بابایی کلی واسه شیرین زبونیات ذوق میکنیم , بیشتر ماشینها رو هم میشناسی. بیرون که میریم یکی یکی نشونش میدی ,چند روزم هست که علاقه خاصی به جرثقیل پیدا کردی و شش دانگ حواست تو خیابونه که هرجا جرثقیل دیدی نشونمون بدی, همچین هم ذوق میکنی که نگو,هرجا هم که بابایی از ماشین پیاده میشه زود میری میشینی پشت فرمان و اگه ماشین خاموش باشه استارت میزنی ,این روزهاخیلی به نماز خوندن من وبابا دقت میکنی و بعد اینکه ما تموم کردیم ...
سلام بچه ها من اومدم
امروز 4 تیر ماه 91,معین کوچولو منم قاطی نی نی وبلاگی ها شد تا وقتی بزرگ شد صندوقچه خاطراتی داشته باشه از لحظه های ریبای کودکیش, لطفا براش نظر بذارین, از همتون ممنونیم ...
محمد معین از 1روزگی تا 6ماهگی
معین کوچولو جونم اینم عکسای ماه به ماه بچگیت, البته بی خیال جزییاتش چون خی لی طولانی میشه , عکسها در ادامه مطلب شب تولد,آروم و دوست داشتنی بودی ١ ماهگی,تند تند گریه می کردی و شیر می خواستی 2ماهگی,بچه خوبی بودی می خوردی و می خوابیدی 3ماهگی,کولیک داشتی خوب شیر نمی خوردی,خیلی اذیتمون کردی ٤ماهگی,نمی دونی چقدر قشنگ می خندیدی , 5ماهگی,خیلی دوست داشتنی شده بودی ٦ماهگی, یواش یواش داشتی ادای چهار دست و پا رفتن رو در می آوردی ...